loading...
بهترین وب شعر و عشق
امیر حسین بازدید : 95 شنبه 09 خرداد 1394 نظرات (1)

گیفت کارت

 فروشگاه گیفت کارت استور www.giftcardstore.ir به عنوان کاملترین وبسایت فروش انواع گیفت کارت در ایران شروع به کار کرد. این وب‌سایت یکی دیگر از خدمات مجموعه فروشگاه اپل NIC است.
 

محصولات قابل ارائه در این وبسایت به شرح زیر هستند:

خرید گیفت کارت
گیفت کارت آیتونز
گیفت کارت گوگل پلی
خرید اپل آیدی ارزان
خرید جم کلش آو کلنز
گیفت کارت آمازون
گیفت کارت پلی استیشن
گیفت کارت ایکس باکس

امکانات و قابلیتهای ویژه وب‌سایت

تغییر سطح قیمت بصورت خودکار:

این بخش برای حمایت از خریداران و همکاران در سایت راه اندازی شده است و بر اساس حجم خرید شما قیمت قابل نمایش تغییر خواهد یافت.

در این فروشگاه محصولات دارای 3 سطح قیمتی می باشند که توضیح آن به شرح زیر است :

سطح اول : قیمت پیش فرض برای خریداران

سطح دوم : قیمت مشتریان پر مصرف

سطح سوم : قیمت همکاران و فروشندگان گیفت کارت.
چنانچه حجم خرید شما طی 30 روز گذشته بیش از 1 میلیون تومان باشد حساب کاربری شما به سطح 2 ارتقاء می یابد.
 چنانچه حجم خرید شما طی 30 روز گذشته بیش از 6 میلیون تومان باشد حساب کاربری شما به سطح 3 ارتقاء می یابد.
 مبنای محاسبه جمع خرید شما طی یکماه گذشته است و تغییر سطح کاربری به صورت خودکار انجام می پذیرد.

تخفیف ویژه به مناسبت ولادت امیرالمومنین

کلیه افرادیکه تا انتهای روز ۱۲ اردیبهشت اقدام به ثبت نام و خرید در سایت نمایند می توانند با قیمت سطح 2 خرید خود را انجام دهند .(قیمتهای درج شده در سایت تا انتهای ۱۲ اردیبهشت قیمت سطح ۲ است

خرید گیفت کارت

دسترسی به تاریخچه سفارشات :

کاربران می توانند براحتی با مراجعه به تاریخچه سفارشات لیست تمامی خریدها و کارت‌های خریداری شده را مشاهده کنید.

پشتیبانی 24 ساعته و آنلاین :

در صورت بروز هر گونه مشکل خریداران می‌توانند با شماره های  (37071-051 داخلی  5 ) و (09157007071)   یا از طریق فرم تماس با ما مشکل خود را مطرح کنند.

گیفت‌های ما به صورت کارت فیزیکی خریداری می‌شود و درصد بروز خطا در ریدیم شدن صفر است.

همکاران محترم برای ارتقاء سطح خرید و دریافت قیمتهای مناسبتر می توانید با شماره 09157007071  تماس داشته باشید.

 برای اطلاعات بیشتر به وب سایت www.giftcardstore.ir مراجعه کنید.

 

امیر حسین بازدید : 187 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (2)

حجم سنگین زندگی

باعث شده بیشتر به بودنم بیاندیشم

و بیشتر احساسش کنم

من ، هر روز

تمام باغچه را میکنم و  خاکش را بیرون میریزم

ریشه ی گل ها را نوازش میکنم

و بعد ، طی یک مراسم سکوت ،

گل ها را به خانه شان بازمیگردانم

و بدین ترنیب آنها روز به روز با طراوت تر میشوند

چون هر روز بیشتر ارزش خاک زیر پای خود را احساس میکنند

و می فهمند که با آنکه تمام زیبایی باغچه به گل هایش است ،

وکسی به زیبایی خاک توجهی ندارد

اما مادر باغچه خاک است ...

آری گل ها میفهمند که آنها فقط تجلی زیبایی هستند

و زیبایی واقعی در دیگر سو است ، جایی که هیچ کس نمی بیند

مگر کسانی که حسش کنند

اگر دست من بود ، بعد از اینکه گلها باز شدند ،

آنها را سر و ته میکاشتم ،

تا کمی بتوانم از ریشه ها قدر دانی کنم

و بهشان بفهمانم که چقدر مهم هستند

تا وقتی کله ی گل زیبا به خاک خورد و ما تحتش به هوا رفت ،

لذت ببرم از درسی که به او داده ام !

من با افتخار تمام

کلکسیون ریشه هایم را ،

به نمایشگاه گلهای رنگارنگ می برم

تا به انسان های بی ریشه بفهمانم

ذات مهمتر از ظاهر است

و گل زیباست ، بخاطر ذات پاکش

ریشه های سخاوتمندش

و مادر بزرگوارش

و حسی که به همه میدهد زمانی که نگاهش می کنند

و این همه بخشندگی ای که دارد ...

آری من ، هر روز ،

"  نگاه آدم ها به زندگی را  "  به  " خود معنای زندگی  "   سنجاق میکنم

و برای همین است ،

که حجمش هر روز سنگین تر میشود

و وزنش ، هر روز کمتر و کمتر

                                            ...

امیر حسین بازدید : 186 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (1)

دیگر مهم نیستم !

برای دیگرانی که همیشه در حال شعار دادن هستند

همین قدر که جسمم زنده باشد و دمی بیاید و بازدمی برود کافی است

و دیگر مهم نیست و هرگز هم مهم نبوده

رویاهایی که  به تدریج رنگ باختند

مرگی که تدریجا شروع شد را هیچ کس ندید ،

حتی خودم  که هنوز زمان شروعش را نمیدانم ، شاید همان اوان تولد بوده است

شمارش معکوس نزدیکی به پایان :

وقتی یک روزم بود ، یک روز به مرگ نزدیک تر بودم و اکنون ... اکنون 23 سال و 2 ماه و 18 روز است که به مرگ نزدیک شده ام

جایی دکتر شریعتی از ته دل و بارها و بارها در کتاب " گفتگوهای تنهایی " مینویسد :

" چقدر مرگ خوب است ... خوب ، خوب ، خوب .... خوب ... خوب "

من هم بارها با خودم گفته ام : چقدر مرگ خوب است !

اما ... نمیدانم اگر واقعا راست میگویم چرا بعضی شبها بدون آنکه کابوسی دیده باشم از خواب میپرم و حس میکنم سایه ی مرگ در اتاق است و به خود میگویم نـــــــــه ، هنوز به هیچ کدام از آرزوهای نداشته ام نرسیده ام ،هیچ کدام از حس هایی که میخواستم با تمام وجود ببویمشان ، حس نکرده ام ،

مــــــــی ترسم

اما بعد ، سایه ی مرگ میرود و آرام میشوم . صبح میشود و تکرار میکنم : چقدر مرگ خوب است !

امروز ذهنم خسته است ، به خودم زیاد گوش کرده ام

صداها در ذهنم زیاد صحبت کرده اند و من در میان این همه حرف مانده ام ونمیدانم حق با چه کسی است و به کدام صدا باید گوش دهم ؟

حتی قاب پنجره در ذهنم فلسفه ای پیدا میکند و " اگر و آنگاه "  میشود و در آخر هم این اگر و آنگاه ها دعوایشان میشود و فلسفه ام نا تمام میماند !

امروز که کتاب دکتر را میخواندم ، دقت کردم که چقدر اتفاق و خاطره و حکایت و فکر و ... از گذشته اش دارد که از آنها درس بگیرد و مثل زنجیر کنار هم بچیند و اسم این زنجیر را هم بگذارد " گفتگوهای تنهایی "

ومن ... در گذشته هیچ ندارم که برایم مانده باشد ... هه ! چه خالی !

یعنی در کل یا چیزی وجود نداشته که بهتر باشد به ذهن بسپارم و یا اگر هم داشته یادش آنقدر ناراحتم میکند که ... ترجیح میدهم همه را بریزم به انباری گوشه ی ذهنم.

میپرسی چرا باید گذشته ناراحتم کند ؟ نمیدانم !

شاید چون همیشه دچار جبر زمان بوده ام و برای همین است که از هرچه عرف و سنت و فرهنگ و باید و نباید و ... حالم بهم میخورد !

به من چه دخلی دارد که گذشتگان فلان جور فکر میکرده اند و فکرهایشان را برای ما میراث گذاشته اند و فلان قانون و باید و نباید بوده است و بنابر این من هم  باید این چیزها را که اسمش را گذاشته اند فرهنگ و سنت و عرف و قانون و ... های این جامعه را حفظ کنم ؟!

این جامعه چه چیزش حفظ شده است که فرهنگش حفظ شود !

کدام فرهنگ را میگویی اصلا ؟ فرهنگ ایرانی ای که از زمانی که اسلام را عرب ها برایش به ارمغان آوردند ، دیگر نه از اسلامش چیزی ماند و نه از ایرانش ؟ ( نقل از شاندل )

بله بله میدانم ، ما فرهنگ ٢۵٠٠ ساله داریم ، اما ٢۵ سالش را هم نمیدانیم و هیچ وقت هم نخواستیم بدانیم و از تاریخ هر جایش را که دوست داریم به ذهن میسپاریم و هر جایش که به دلمان نچسبید راحت پاک و انکار میکنیم ، کاری که امروز با تاریخ که چه عرض کنم با زمان حال انجام میدهیم و کسی می آید و راحت برای خودش میگوید " ملت ما فقیر ندارد "   و یا   " ملت ما هم جنس باز ندارد " ، ملت ما ... ندارد !

این یعنی آنکه به راحتی یک سری را که دلش نمیخواهد ببیند نمیبیند و پاکشان میکند و هر چقدر هم که داد بزنی بخدا ما هستیم ، میخواهی نشانت دهم که همجنس بازم ؟ یا میخواهی نشانت دهم شکم فرزندم را که از گرسنگی به کمرش چسبیده است ؟ یا ... باز هم لبخند کریهی میزند و میگوید نـــــــه ! ببین ، چرا نمیفهمی ؟!! ملت ما فقیر و همجنس باز و مخالف و ... فلان و بهمان ندارد !

...

راست میگویند که این روزها هر جای بحث را بگیری آخرش به سیاست ختم میشود !

داشتم از گذشته ی خودم میگفتم که رسیدم به فرهنگ و ... آخرش هم بدبختی های روز !

گاهی کلمات یاری ام نمی دهند ، می آیند در ذهنم میرقصند و من نمیدانم برای بیان حسم کدامشان را انتخاب کنم ، هر کدام از این واژه ها تنها یک بعد از حسم است و اگر بخواهم همه ی واژه هایی را که بلدم استفاده کنم ، حوصله خواننده را سر میبرم .

این روزها ... این روزها یک بعد از درد من " خفقان صدا " است ، همان دردی که هستی ، داد میزنی ، اما کسی نمیبیندت ( و یا نادیده ات میگیرد ) ، فریاد میزنی که بخدا چیزی از روحم نمانده ، به ته نشین واژه ها رسیده ام ،  به بی بهانگی برای امیدواری ... ، باز هم میگویند :  "  نه،  فقط کمی استراحت کن ، خوب میشوی ...  خوب ...  "

و نمیدانم چرا هر قدر بیشتر استراحت میکنم این زخم بیشتر سرباز میکند !

هرچقدر بیشتر نگاه میکنم ، بیشتر دلم میخواهد چشم هایم را ببندم

دیگر دلم نمیخواهد بشنوم ... دروغ های از سر دلسوزی را

دیگر دلم نمیخواهد بگویم ... بر دهانم مهر سکوت زده ام و تنها این قلم ام است که فریاد میزند و می نویسد و می نویسد و می نویسد و میدانم که تا آخرین روز باوفا ترین یار خواهد بود ...

امیر حسین بازدید : 166 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

پدر

سه حرف و یک کلمه

یک دنیا

" پ " اش را میبویم و پاس میدارم ، پاسش میدارم به پاس همه ی رنج ها و بزرگواریها و گذشت ها و عشق ... پدر : به عشقت عشق می ورزم و خود را در برابرش چون کودکی بیش نمی یابم ...

" د " اش را با مقدس ترین جمله ی جهان در هم می آمیزم : دوستت دارم

در این روزگار سخت و پر حجم ، سعی میکنم " ر " اش را بسان روزی پاک ببینم ، و با تمام وجود بگویم :

امیر حسین بازدید : 191 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

ترس

واژه ی بی رحمی است

که همواره مثل سایه مرا دنبال کرده است

گاهی از او میگریزم

گاهی خسته میشوم ، جلو اش می ایستم

میپرسم : چه میخواهی ؟ بس نیست؟

جوابم را نمیدهد ، فقط نگاهم میکند

مثله یک نفر !

و روز دیگر ترس دوباره جلوی پنجره اتاقم ایستاده

و بر و بر مرا نگاه میکند

میدانم ، نباید عادت کرد ، حتی به عادت کردن

اما احساس میکنم به وجودش عادت کرده ام

ماهیتش همیشه ترس است

اما شکلش عوض می شود

یک روز ، مثله امروز ، ترس از دست دادن توست

ترس اینکه تو هم ، مثله همه ی دیگران ، ترکم کنی

و یا ترس اینکه من خودخواه و بی احساس شوم و ترکت کنم !

همیشه می ترسیدم : که نکند همه چیز آنطور که مینماید نیست ؟

و ترس امروز لبخند می زند ، امروز که دیدم سالهاست که چنین بوده

و من ... در خیالی کودکانه ، همه چیز را خوب و آنطور که دلم میخواست میدیدم

همه چیز را ، می فهمی؟

آدم ها ، روزها ، فکر ها و حتی نگاه ها

همیشه برای دلایل دیگران دلایل بهتری برای خودم بهانه کرده ام

مثلا اینکه مهربانی او از روی همان مهربانی است نه از روی خودخواهی و ترس

و یا خودخواهی او از سر نا ملایمات است  نه ذات خودخواهش

و یا اگر اینگونه شد حتما بهتر بوده که اینطور باشد وگرنه اصلا به اشتباهات من و اطرافیانم ربطی ندارد !

و همه ی این مثال هایی که میدانم تو هم در ذهنت تا صبح میتوانی ردیف کنی !

یادمان داده اند جور دیگری ببینیم ، واقع بین نباشیم چون واقعیت تلخ است

چون اگر چشمت را باز کنی در این خاک گربه ای شکل جز ظلم نیست

و بقیه چیزها فقط یک روکش زیبای تزیینی است

گاهی فکر میکنم ترس هم جزو همان هایی است که به همه ی ما تزریق کرده اند

در طی دو هزار سال شاید ... یک ترسوی حرفه ای شده ایم !

هر کس با ترسش کنار آمد

مسالمت آمیز با وی زندگی میکند

و هر کس توانست او را شکست دهد

یک قهرمان است

قهرمانی که توانسته واقع بینی را سپر ،

چشمهایش را باز ،

و دلش را قرص کند

و به خودش و ماورای خودش ایمان بیاورد

و با دست هایش ، خودش را خلق کند

و بدینسان به هرچه ترس و به هر که ظالم

لبخندی پیروزمندانه بزند ...

امیر حسین بازدید : 158 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

صدایت در گوشم است

همواره ، مثل فریادی که در صدای موج ها نهان است

صدای موج ها ...

این صدا مرا به گذشته های دور میبرد ، گذشته های خیلی دور ،

آن هنگام که هنوز به این دنیا نیامده بودم

زمانی که ذره ای بودم از سطح یک آرامش وسیع

و تنها یک معنی را میدانستم : "  آرامش  "  ،  تنها کلمه ای که امروز معنایش را نمیفهمم

بعضی کلمات اینجوری اند دیگر !  هر چه بیشتر صدایشان کنی کمرنگتر میشوند ، " آزادی "  چنین کلمه ای است ، باید در سکوت فریادت را رشد دهی و زمانی که بالغ شد با تمام وجود آن را تمنا کنی ...

چه میگفتم ؟ آها ... میگفتم که یاد گذشته های دور افتاده ام ، روزهایی که هنوز به این دنیا نیامده بودم ...

آن زمان ها با " یگانه خودم  "  تنها بودم ، و برای خودم نشسته بودم در جایی و با فراق خیال انار میخوردم و با سکوتم عشق بازی میکردم و برایم هیچ خبری ( حتی CNN  وBBC و  VOA ) مهمتر از شکسته شدن رویای خوابم نبود !

میتوانی تصور کنی آن روزها را ؟

روزهایی که آسوده مارلبورو قرمز میکشیدم و به هیچ جایم نبود که سیگار برای فلان جایم ضرر دارد ، روزهایی که دور و برم پر از  " ذره هایی دیگر " بود اما زبان همه را میفهمیدم . روزهایی که قلم نبود اما هر چه دلم میخواست مینوشتم ، روزهایی که حنجره و صدایی در وجودم نبود اما هر چه دلم میخواست میگفتم ، هرچه دلم  میخواست میشنیدم و هرچه را خودم میخواستم سانسور میکردم ، و البته هیچ گاه نشده بود که به خود سانسوری برسم !

روزهایی که هیچ جایی مال هیچ کسی نبود و کسی معنای جنگ و صلح و دیکتاتور و دموکراسی و رئالیسم و فمینیسم و سکولاریسم و ...یسم را نمیدانست .

روزهایی که " کلمه " نبود اما معنای کلمات هم گم نشده بود ، عشق بود اما هیچ کس معنای کلمه " عشق " را نمیدانست ، مثل حال نبود که همه معنای عشق را به خیال خودشان میدانند اما عشقی در کار نیست !

روزهایی که نگران نبودم و اضطراب زمان گذرا را نداشتم ، آن روزها ساعت نداشتم چون زمان ای در کار نبود و هرچه بود " لحظه " بود و بس .

آن روزها قانونی وجود نداشت اما همه چیز مرتب تر از زمان " با قانون " امروز بود ، و حتما لازم نبود که توپ گرد باشد تا بتوانی آن را روی زمین بغلتانی !  میدانی؟ اصلا زمینی وجود نداشت و تو حتما مجبور نبودی درگیر " جاذبه " باشی و حتما روی 2 پا راه بروی و لزوما شکلت مثل بقیه باشد !

اگر تو هم مثل تمام آدم های دنیا آلزایمر نگرفته باشی حتما " آن روزها "  را به خاطر خواهی آورد و میدانم در دلت همیشه آرزوی روزهای گذشته را داری و برای همین است که هیچ وقت به آنها نمیرسی ، چون گذشته ها گذشته و ما ذره ها به تصور " آدم شدن " تبعــــــــــــــــــید  شده ایم ( تبعید برای تربیت نه تنبیه ) ، ولی نمیدانم چطور است که خیلی از ذره ها بدون آنکه " آدم شوند " دوران تبعیدیشان تمام میشود !

یادم است آن زمان جمعی از ذره ها   " میخواستند خیلی آدم بشوند "   و خیلی ادعایشان میشد که رسم آدمیت را میدانند ، خداوند هم در دلش لبخندی زد و گفت شما ذره های نادان چطور توانستید  " ادعا " را پیدا کنید ؟  ذره که ادعایش نمیشود ! و سپس دستور تبعیدشان را به  " جهان ســـوم "  صادر کرد ...

...

در این زمان که "  آدمی دو پا "  شده ام ، رو به دریا نشسته ام و صدای امواج مرا به یاد فریاد هایم می اندازد :

نـــــــــــــــــه !  نمیخواهم بروم ، همین جا خوب است ، ولم کنــــــــــــــــــــــید ، نــــه !

.

آخرین صدایی که از آن روزها به یاد دارم ( و با صدای موجها تکرار میشود ) همین است :

متاسفم ، بایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد بروی ، تبعیدی تبعیدی است !

و این ،   " تنها باید "   بود ، در آن روزهای خوب ...

امیر حسین بازدید : 235 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤

 

امیر حسین بازدید : 166 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

پرسيدم..... ،

چطور ، بهتر زندگي کنم ؟

با كمي مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

وبدون ترس براي آينده آماده شو .

ايمان را نگهدار وترس را به گوشه اي انداز .

شک هايت را باور نکن ،

وهيچگاه به باورهايت شک نکن .

زندگي شگفت انگيز است ، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني .

 

 

پرسيدم ،

آخر .... ،

و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ،

قشنگ اين است که مهم باشي ! حتي براي يک نفر .

كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسي .

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن ..

 

 

داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ...

هر روز صبح در آفريقا ، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا ميچرايد ،

آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد ،

شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد ، كه ميداند بايد از آهو سريعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ... ،

مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني ..

 

به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم بگويد ... ،

 

كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد :

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقي نمي كند كه گودال كوچك آبي باشي ، يا درياي بيكران ،

زلال كه باشي ، آسمان در تو پيداست

دو چيز را هميشه فراموش كن:

خوبي كه به كسي مي كني

بدي كه كسي به تو مي كند

 

 

دنيا دو روز است:

يك با تو و يك روز عليه تو

روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند.

 

به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد

به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد

به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد

 

در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود.

 

چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟

 

بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آنرا ببخشي با تمام وجودت ببخش كه كوچكيش جبران شود.

 

هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق.

 

 


................................

در ادامه مطلب يك عكس گذاشتم.حتما ببينيد

خيلي جالبه....

امیر حسین بازدید : 194 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چيست؟
 استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته که نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني؟
 شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
 استاد پرسيد: چه آوردي؟
 و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو مي رفتم، خوشه هاي پرپشت تر مي ديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.
استاد پاسخ داد: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد؟ پس ازدواج چيست؟
استاد گفت: اين بار به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور و به ياد داشته باش که باز هم نمي تواني به عقب برگردي.
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهي با درختي برگشت.
استاد پرسيد؛ آيا به راستي اين بلندترين درخت است؟
شاگرد پاسخ داد: اولين درخت بلندي که ديدم انتخاب کردم ترسيدم بلندتر از آن پيدا نکنم و دست خالي برگردم.
استاد پاسخ داد: ازدواج يعني همين

نظر یادتون نره دوستان .

امیر حسین بازدید : 149 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

من یک دخترِ پر شر و شور، پر سر و صدا و بسیار حرف زننده! من دختری خندان، از همان‌ها که می‌گویند نیششان بسته نمی‌شود. من از همان‌هام که می‌گویند انگار هیچ غمی به دل ندارند.

من همان‌م که از سکوتِ طولانی‌م باید ترسید. از این‌که یک‌هو بی‌هوا چشمان‌م به گوشه‌ای خیره شود و بروم در فکر و ساکت و آرام بنشینم. من همان‌م که اگر در چنین حالتی آمدی و گفتی، طوری‌ته؟ و من  بغضم را فرو بردم و ناگاه اشک‌م سرازیر شد ولی نیش‌م هنوز باز بود، بدان غوغایی‎‌س در درون‌م. بدان کارد به استخوان رسیده. و بدان من همان‌م که چند روز نشده، همان دخترکِ پر شور و شر و خندان‌م؛ با کمی فراموشی. با همان خصلتِ نسیِ آدمی. نترس؛ غم‌های من دامن‌گیر نیست. دل‌گیر است.

امیر حسین بازدید : 104 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

 

 

 

http://www.mohadese.com/file/uploads/1338648878.jpg


گفتم  غم  تو    دارم  گفتا   غمت   سرآید                      گفتم  که  ماه  من شو  گفتا   اگر  برآید

گفتم  ز    مهرورزان   رسم    وفا    بیاموز                     گفتا  ز  خوب  رویان  این  کار  کم  تر آید

گفتم که  بر  خیالت   راه     نظر     ببندم                       گفتا  که  شبروست  او  از  راه  دیگر آید

گفتم که بوی  زلفت  گمراه   عالمم   کرد                       گفتا  اگر  بدانی   هم    اوت   رهبر   آید

گفتم  خوشا هوایی کز   باد  صبح    خیزد                       گفتا  خنک  نسیمی کز   بوی  دلبر   آید

گفتم که نوش لعلت ما را  به  آرزو  کشت                       گفتا  تو  بندگی  کن  کاو  بنده  پرور  آید

گفتم دل  رحیمت  کی  عزم   صلح   دارد                        گفتا  مگوی  با  کس  تا  وقت   آن  درآید

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد                        گفتا خموش«حافظ»کاین غصه هم سرآید

LOvE

امیر حسین بازدید : 113 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی

دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی

 دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی

 دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

 دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

 دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

 دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

 دوستت دارم چون همه ی وجودمی

. دوستت دارم چون بهونه ی زیبای دلتنگی منی

امیر حسین بازدید : 106 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

سلام عزیزم

هر شب که میخوام بخوابم ، اولین فکری که وارد ذهنم میشه تو هستی ، نمیخوام بگم فقط تو بیکاری به فکرتم ، میخوام از بیقراری ای برات بگم که دلمو درد میاره ، میدونی بخاطر چی موقع خواب دلم برات میلرزه ؟ چون احساس میکنم که با خوابیدن از تو قافل میشم

هر روز و هر لحظه ، هر کاری که بخوام بکنم به این فکرم که چقدر منو به تو نزدیک میکنه و این کاری که میکنم تا چه حد میتونه توی زندگی تو موثر باشه ، انقدر عشق تو برام شیرینه و انقدر عاشق خندیدن و برق چشمای مهربون و صدای دلنشینت هستم که تو هر کاری تنها بهونم تو هستی .

هر چقد از خانوم بودنت بگم کم گفتم ؛ اون دل مهربونت چنان به دلم نشسته که دیگه نمیتونم از فکرت بیرون بیام ، و دوست دارم هر لحظه کنار تو باشم ، دوست دارم که هر روز صورت ماهتو ببوسم و تورو تو آغوشم بگیرم ، اون دستای کوچیک و ظریفتو بگیرمو بو کنم تا توی عمق دلم عطر باطراوت روح تو رو لمس کنم …

فکر کردن به این که کنار تو باشم و برام “لبخند” بزنی دیوونم میکنه و قند توی دلم آب میکنه ، هر موقع به لحظه هایی که به دیدنت میومدم و انتظارتو میکشیدم فکر میکنم ، چشمام سیاهی میره ، مخصوصا موقع خواب که هیچ ططور نمیتونم حرفامو بهت بگم یا برات بنویسم ، نمیتونی درک کنی که چقدر دردناکه انتظار با تو بودن ، الان که برات مینویسم خیلی دلم آروم میشه چون حس میکنم که حرفامو میخونی ، امیدوارم که واقعا همه حرفامو بخونی  چرا که فقط با عشق تو مینویسم ، و چنان عشقی رو احساس میکنم که به یاد تو آغوش گرفتنت میفتم ، مثل عکس بالا ، و وقتی به اون درجه عشق و نزدیکی میرسم عمیقترین نفس زندگیم رو میکشم ، نفس میکشم تا قلبم بیشتر به قلبت بچسبه و توی عمق نفسم نبض سینه ی پر از عشق و مهربونیت رو حس کنم … اینجوریه که یکم آرومتر میخوابم تا صبحی دوباره رو با عشق به تو آغاز کنم

 

دوستت دارم  خانوم شیرینم

همه زندگیم تقدیم چشمای ناز و دل مهربونت

تا دنیا دنیاست عاشقت میمونم

امیر حسین بازدید : 123 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

دلم برات تنگ شده...

 

اما من...من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم...

 

به فاصله ها فكر نميكنم ......

 

ميدوني چرا؟؟

 

آخه... جاي نگاهت رو نگاهم مونده.....

 

هنوز عطر دستات رو از دستام ميتونم استشمام كنم....

 

رد احساست روي دلم جا مونده ...

 

ميتونم تپشهاي قلبت رو بشمارم...........

 

چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.......

 

حالا چطور بگم تنهام؟؟

 

آره! خودت ميدوني....ميدوني كه هميشه با مني....

 

ميدوني كه تو،توي لحظه لحظه هاي من جاري هستي....

 

آخه...تو ، توي قلب مني...

 

آره! تو قلب من....

 

براي همينه كه هميشه با مني...

 

براي همينه كه حتي يه لحظه هم ازم دور نيستي...

 

براي همينه كه ميتونم دوريت رو تحمل كنم...

 

آخه هر وقت دلم برات تنگ ميشه...

 

هر وقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم....ديگه نميتونم تحمل كنم...

 

دستامو ميذارم رو صورتم و يه نفس عميق ميكشم....

 

دستامو كه بو ميكنم مست ميشم...مست از عطر ت

 

صداي مهربونت رو ميشنوم ...و آخر همهء اينها...به يه چيزميرسم.....

 

به عشق و به تو.....

 

آره...به تو....

 

اونوقت دلتنگيم بر طرف ميشه...

 

اونوقت تو رو نزديكتر از هميشه حس ميكنم....

 

اونوقت ديگه تنها نيستم

امیر حسین بازدید : 89 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

خدایا!

کودکان گل فروش را می بینی؟!

مردان خانه به دوش،

دخترکان تن- فروش،

مادران سیاه پوش،

کاسبان دین فروش،

محراب های فرش پوش،

پدران کلیه فروش،

زبان های عشق فروش،

انسانهای آدم فروش،

همه رامی بینی؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!


امیر حسین بازدید : 103 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،

نه مرگ ،

نه ترس ،

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ...


" ؟ "

امیر حسین بازدید : 109 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

سلام به همه دوستای خوبم

یه عکس عاشقانه حاضر کردم براتون امید وارم خوشتون بیادش

اگر می بینید کمتر عکس میذارم بخاطر سرعت وب

چون عکس خیلی سرعت میاره پایین

 

امیر حسین بازدید : 77 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

دل بر سر سایه گل بستن عشق است

در رخ غم عشق دیدن عشق است

دست در دست باد تا ناکجاآباد

در گذرگاه درد در بوی گل ,شکفتن ,عشق است

 

 

----------------------------------------------

 

 

من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد

امیر حسین بازدید : 82 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

تموم خاطراتت یادم میاد

یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد

اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم

آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم

فکر تو یه لحظه از سرم نمیره

من میگم میمونی اما دل میگه میره

نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه

میدونم تو میری مهرم حروم میشه

بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه

تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه

می دونستم میری و تنهام میزاری

تو که از حال دلم خبر نداری

می دونستم آخرش این جوری میشه

یکی مون تنها میمونه واسه همیشه

امیر حسین بازدید : 89 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

یادت را جا گذاشتی …

نمی خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش باز می گردی


  **************************************************

فراموش کردنت برایم

               مثل آب خوردن بود...

 از همان آب هایی که تو گلو می پرد

                                 و سالهاست سرفه میکنم

سلام .....من نمیرم هستم......حالااگه میاین پیشم قدماتون روچشم......اگرم میخواین تنهام بذاریم راه بازوبلاگفادراز!!!!!!!مری جان عزیزم شرمندتم وبلاگت برامن رخ نمی نماید!!!!!!فدای شما...من تنهاترازهمیشه.....

امیر حسین بازدید : 126 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

وقتی گلدون خونمون شکست !!

پدرم گفت: قسمت این بود...

مادرم گفت:هیف شد...

خواهرم گفت: قشنگ بود...

داداشم گفت : کاش دوتا داشتیم......

اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود.....

http://model.zibaro.com/wp-content/uploads/2011/08/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D9%88-%D9%BE%D8%B3%D8%B1-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84-4.gif

امیر حسین بازدید : 117 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

بنویس از سر خط

.بنویس که دلت دیگه مال اون نیست.

بنویس که بدونه.

 

وقتی نباشه دلت از غصه پر خون نیست.

 

دیگه گریه نکن.

 

آخه اشک تو باعث شادی اونه دیگه به پاش نسور.

 

آخه اون واسه تو دیگه دل نمی سوزونه.

 

بنویس از سر خط.

 

بنویس که دلت دیگه به یاد اون نیست

.بنویس که بدونه

.وقتی نباشه دلت از غصه پر خون نیست

http://napic.org/picture/napic/napic-file/baby-kiss.jpg

امیر حسین بازدید : 84 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

می دانی من و تو هردو فصل مشترک

احساسیم

این روزها عجیب شادم که قاصدکی از سوی تو

آرام بر دستانم نشسته و در گوشم نوید لحظه

های ناب را می دهد انگار باران عشق بر سرم

نازل شده گمانم امسال بهار من  سرشار از

نیایش و شادمانی است

تعداد صفحات : 6

درباره ما
عشقی که با اشکهای چشم شستشو گردد همیشه پاکیزه و زیبا خواهد ماند .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • فیلترپرس
  • گالری تصاویر خودرو
  • بررسی خودرو
  • اخبار خودرو
  • نرخ ارز
  • خرید جم کلش اف کلنز
  • پکیج تصفیه فاضلاب
  • درمان بواسیر
  • العاب بنات
  • داروخونه
  • خرید جم کلش اف کلنز
  • خرید vpn
  • دانلود نمونه سوال امتحانی
  • دانلود مقاله ترجمه شده
  • دانلود آهنگ جدید
  • قرص مخمر آبجو
  • جاهای دیدنی
  • خرید گیفت کارت
  • شنل بلو
  • آتلیه عکاسی
  • تشریفات مجالس
  • ویزای روسیه
  • سنجش و دانش
  • خرید اکستندر
  • خرید لارجر باکس
  • آفبا
  • نرخ ارز آزاد
  • اتاق کودک
  • ثبت شرکت
  • هارد SSD
  • مدل لباس مجلسی زنانه
  • واضح
  • تور کیش
  • برگزاری عروسی
  • قیمت ssd samsung
  • آپلود عکس
  • آپلود عکس
  • پکیج تصفیه فاضلاب
  • دانلود فیلم
  • منابع آزمون دکتری هنر
  • سنجش و دانش
  • سنجش و دانش
  • مشاوره آنلاین
  • بلیط هواپیما
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود موسیقی
  • خرید خودرو
  • دانلود فیلم و سریال
  • اس ام اس خوون
  • منابع دکتری معماری
  • مونوپاد
  • آفبا
  • تاریخچه طراحی لوگو
  • چاپ
  • عکس
  • قالب بتن
  • خرید vpn
  • خرید وی پی ان
  • خرید vpn
  • دانلود سریال
  • خرید ssd samsung
  • برفکی پورتال خبری
  • خرید سی سی کم
  • اخبار ویندوزفون
  • آزمون دکتری معماری
  • منابع آزمون دکتری
  • دانلود آلبوم 6 فرزاد فرزین
  • آهنگ تیتراژ سریال کیمیا
  • دانلود آهنگ در حاشیه
  • افزايش بازديد
  • چت
  • لایسنس ویندوز
  • غذای سهره
  • عکس زنبور
  • گردشگری تایلند
  • اخبار موسیقی
  • زناشویی
  • Artificial Intelligence Solutions
  • خدمات مجالس
  • گن لاغری مردانه
  • گالری عكس
  • تراوين
  • تور آنتالیا
  • دانلود بازی اندروید
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود آلبوم زدبازی به نام بزرگ
  • مدل مانتو زنانه
  • مدل مانتو 94
  • موزیک پرشیا
  • دانلود آهنگ جدید
  • دستگاه وکیوم سینه
  • افزایش سایز سینه
  • روغن ماساژ بدن
  • سقف کاذب
  • عکس دختر ایرانی
  • مقالات ترجمه شده ISI
  • آپدیت نود 32
  • طراحی ساختمان فولادی به روش lrfd
  • دانلود کتاب
  • دانلود پایان نامه رشته کامپیوتر
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 167
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 2,051
  • بازدید کلی : 22,868